منم واین غزل که زندانیست
درحصار دلی که طوفانیست
جمعه هم رفت و در افق گم شد
و شبی که دوباره ظلمانی ست
کوچه پس کوچه های شهر هرشب
مملو از وحشت و پریشانیست
گریه هایی که سیل می سازند
وجهانی که رو به ویرانیست
در پس شعله های درد اثر از
پنجه های پلید شیطانیست
ذکر عجل فرج به زیر لب و
مهر عشقم به روی پیشانیست
می شمارم عبور سرما را
لحظه هایی که سخت طولانیست
سالها یک به یک گذشت وهنوز
باغ احساسمان زمستانیست
یک منا ذبح گامهای تو شد
شاید این سال سال پایانیست
وتو می آیی از سفر آقا
در هوایی که خیس و بارانیست ***
شعر از حسین ابراهیمی اسفاد