اسفاد پر غرور من ای قلب زیرکوه

اشعاری از خودم وهمسرم

اسفاد پر غرور من ای قلب زیرکوه

اشعاری از خودم وهمسرم

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

منم واین غزل که زندانیست

درحصار دلی که طوفانیست

جمعه هم رفت و در افق گم شد

و شبی که دوباره ظلمانی ست 

کوچه پس کوچه های شهر هرشب

 مملو از وحشت و پریشانیست

گریه هایی که سیل می سازند

 وجهانی که رو به ویرانیست

در پس شعله های درد اثر از

پنجه های پلید شیطانیست

ذکر عجل فرج به زیر لب و

مهر عشقم به روی پیشانیست

می شمارم عبور سرما را

لحظه هایی که سخت طولانیست

سالها یک به یک گذشت وهنوز

باغ احساسمان زمستانیست

یک منا ذبح گامهای تو شد

شاید این سال سال پایانیست 

وتو می آیی از سفر آقا

                                          در هوایی که خیس و بارانیست                                               ***

شعر از حسین ابراهیمی اسفاد

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۹
حسین ابراهیمی

 

چشم انتظار اذن دخول تو این گداست

درباز کن که پشت درت کوله ای دعاست

اینجا حریم و روضه‌ی تو قبله دل است

یک جرعه از تبسم تو نسخه ی شفاست

خورشید ذره ایست دراشراق گنبدت

گلدسته های تو،پل بین من و خداست

از چشمه تو تشنه کسی بر نگشته است

دریا حقیر کهنه ترین ساغر طلاست

پای برهنه آمدم ای روشنای طور

آخر مگر نه کوی تو وادی ذی طواست

دل را به سمت خیمه گهی سبز می‌برد

آن بوی نرگسی که پراکنده در فضاست

راه مقام و رکن تو در صحن انقلاب

سعی میان مروه وآن چشمه‌ی صفاست

فواره پیش زائر تو سجده می‌کند

در برکه ای که جلوه‌گر حَجة‌الرضاست

قلبم هزار تکه درآیینه های توست

صدها هزار چشم وسر وجان تورا فداست

آهو اگر چه محض تو آزاد گشته بود

ازآن زمان به دام دو چشم تو مبتلاست

فُطرُس دوباره بال بگیرد دراین هوا

وقتی غبارروب تو بال فرشته هاست

درمشق عشق بین دو حرف اختلاف نیست

اینجا غریب مثل قریب عاشق شماست

فولادتر زپنجره فولاد گشته ام

رنگی عوض نکردم و این آخر وفاست

وقتی«ستاره سحری»بی فروغ گشت

یادت نمی‌رود که سه جا ؟این قرار ماست !

***

شاعر:ستاره سحری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۶
حسین ابراهیمی

باید سرود قصه ی  باکس نگفته را 

 ابیات این قصیده‌ی در دل نهفته را 

از باغ های زنده که فریاد می‌کنند 

برشانه های جوز تمنای چفته را 

آب زلال ومردمِ از آن زلال تر 

دستان پینه بسته و مجروح و سُفته را 

نه!پیچ وتاب شعر من از خاطرم نبُرد  

آن چهره های ساده ی از هرم تفته را 

در ازدحام بیشه چه تنها گذاشتیم 

این شیر پر صلابت آرام خفته را  

دلشوره های شهر زیاد تو برده اند 

پس کوچه های این ده ازیادرفته را  

آسوده باش ای وطن ای بهترین رفیق 

پرپر نبینم این گل سرما گرفته را 

ای باغ مهر سایه سروت بلند باد 

ما با توایم تک تک ایام هفته را 

اسفاد پرغرور من ای قلب زیرکوه 

بیرون بریز غصه ی با کس نگفته را


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۴
حسین ابراهیمی