انتظار شیرین
پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۵۷ ق.ظ
دوباره خسته ام ازفتنه های این جهان پرفریب وحیله ونیرنگ
ودلگیرم زمکر مردم پیچیده صدرنگ
همه غافل زهم هرکس به فکر خویش ؛نمیداند کمی آنسوترک همسایه اش بیتاب وحیران است
وآنسوتر دوباره کودکی در حسرت یک لقمه نان است!
خداوندا!چه دنیاییست این دنیا...؟
همه دور از تو ودر فکر جیب خویش
ومن تنها به فکر دیدن چشمان زیبای حبیب خویش
هزاران لیلی ومجنون ولی چون طبل توخالی فقط فریاد و دیگر هیچ!
نه کس بویی زحق برده نه بویی ازوفاداری
زبس مردان نامردند «عصا ازکور میدزدند»
شریک دزد را اینجا رفیق قافله بینی
همه مردم به فکر چشم وهم چشمی
به فکر جانماندن از قطار تهمت وغیبت
ودنیایی که در هر گوشهای صدآتش نیرنگ برپا کرده اهریمن
چه دنیای بدی یارب...!
پر ازدردم وبازم دلغمین از نارفیقان نفاق آمیز
ودلتنگم برای چشمهای مهربان نازنین یارم
وباید باز هم دراین جهان فانی وتاریک عاشق بود...
کسی آیا زحال این من عاشق خبردارد؟
خبردارد که من شب ها زهجران وغم جانانه ای تا صبح بیدارم؟
وتو ای مهربان من،پناه بی کسی هایم
خبرداری که من درحسرت صبح وصالت تا سحرگاهان نمیخوابم؟
ومیمانم به راهت تا که باز آیی بگیری شانه هایم گرم درآغوش وبگذاری سرم برشانه های پر زاحساست که آرامش بگیرد روح زخمی و پریشانم
وخیره در دوچشم ساحرومستت ببارم غصه های سالهای بی تو بودن را
چنان کز اشک چشمانم جهان درلحظه ای دریای خون گردد
وسهم عاشقان از دیدن ای عاشق شیدا جنون گردد
دگر صبری نمانده در فراغت حضرت ساقی
خمارم در فراق باده ی ناب دل انگیزت
ومن در انتظار جرعهای زان باده میمیرم
بنوشانم شراب ناب و مستم کن. چنانکه تاابد دیگر غموحسرت ازاین قلب نزارم رخت بربندد...
۹۵/۰۱/۱۹