اسفاد پر غرور من ای قلب زیرکوه

اشعاری از خودم وهمسرم

اسفاد پر غرور من ای قلب زیرکوه

اشعاری از خودم وهمسرم

ابر یقین

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۰۴ ق.ظ


هر که امشب ساغری از کوی جانان آورد


بر تن بی جان ما بار دگر جان آورد


بر سر راهش دعاگویان وگریان مانده ایم


تا مگر سوز شب هجران به پایان آورد


رو به سوی آسمان داریم شاید آسمان


در دل شب پرتوی زان شمس پنهان آورد


منتظر هستیم تا ساقی زما یادی کند


باده ی نابش توان در روح ویران آورد


رنگ ما زرد است و بیماریم از هجر رخش


کی شود تا مرهمی از بهر درمان آورد


می‌رسد روزی که آن ابر یقین ومعرفت


بر کویر جهل ما هرلحظه باران آورد


سالها از او سرود آقاسی وقسمت نشد


«تا صبا پیراهنش راسوی کنعان آورد»


«ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش»


تا جمالش روشنی برچشم گریان آورد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۹
حسین ابراهیمی

شعر انتظار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی